اصول اساسی در داستان نویسی (قسمت اول)

اصول اساسی در داستان نویسی

مقدمه

داستان نویسی کار آسانی نیست. برای برخی شهودی است. برای برخی با خواندن داسانها و برخی رمانهای برتر جهان است. برای دیگران این کار مستلزم کار سخت، پشتکار و توجه دقیق به فرم و تکنیک است. اگر می خواهید داستان نویسی را یاد بگیرید، باید اصول اساسی در داستان نویسی را بدانید. این اصول شامل دیدگاه، شخصیت پردازی، طرح و تضاد است. این اصول را می توان به روش های مختلف اعمال کرد. نحوه اجرای آنها چیزی است که داستان شما را به طور متمایز از هر فرد دیگری متفاوت می کند.

نقطه نظر یا دیدگاه

دیدگاه تعیین می کند که داستان چگونه بیان یا روایت شود. به این ترتیب، برخی از انتخاب ها باید انجام شود. باید از خود بپرسید: آیا این داستان را به صورت اول شخص ، دوم شخص یا سوم شخص تعریف خواهم کرد؟ در اول شخص داستانی با ضمیر «من» روایت می‌شود. شخصیتی که داستان را روایت می کند بخشی از داستان است، به این معنی که روایت به مشاهدات و نظرات آن شخصیت محدود می شود. البته ممکن است داستان خود یا شخص دیگری را روایت کنید، اما در هر صورت همیشه داستان شما خواهد بود. بالاخره این شما هستید که این روایت را بیان می کنید.  به هر حال، مزیت اول شخص نقطه ضعف آن است! ممکن است حس کنترل را در کار کردن با یک شخصیت به شما ارائه دهد، اما در واقع انعطاف پذیری محدودی را فراهم می کند زیرا روایت توسط تجربه منحصر به فرد آن شخصیت محدود می شود.

در داستانی که به صورت دوم شخص  و با استفاده از ضمیر «تو» روایت می‌شودراوی می تواند به طور خاص در داستان با شخصی صحبت کند یا به طور کلی به «شما» اشاره کند. اگر راوی با شخصی در داستان صحبت می کند، راوی یک شخصیت درون داستان است، اما اگر راوی به طور کلی به «شما» اشاره می کند، ممکن است در واقع راوی داستان باشد که مستقیماً برای خواننده خود (یعنی شما) می نویسد. . مزیت دوم شخص این است که کمی انعطاف پذیرتر از اول شخص است زیرا این روش دو راوی مختلف را ارائه می دهد. با این حال، نقطه ضعف دوم شخص این است که می تواند پیچیده و گیج کننده باشد. اگر قرار است به خوبی از آن استفاده شود، نیاز به کنترل دقیق دارد. اگر به دقت کنترل نشود، می تواند به سرعت دست و پا گیر، بی دست و پا، درهم و برهم و حتی حساسیت برانگیز شود.  دوم شخص زمانی بهترین کارکرد را دارد که راوی داستانی باشد که با شخصیت دیگری صحبت می کند بنابراین روشن کنید که راوی شما مستقیماً با شخصیت دیگری صحبت می کند و به طور کلی استفاده از آن را با استفاده از “شما” مخلوط نکنید. به طور کلی بهتر است از به کار بردن و مخاطب قرار دادن “شما” اجتناب شود، مگر اینکه دلیل عمدی برای آن داشته باشید.

در سوم شخص داستانی با استفاده از ضمایر «او» یا «آنها» روایت می‌شود. راوی داستان شخص دیگری را از بیرون تعریف می کند. این تعاریف ممکن است با نشان دادن، یعنی توصیف شخصیت‌ها، رویدادها و صحنه‌های داستان فقط با استفاده از چیزهایی که دیده یا شنیده می‌شود، یا با گفتن، یعنی به تصویر کشیدن شخصیت‌ها، رویدادها و صحنه‌ها با خلاصه کردن، تفسیر و تاویل آنها، روایت شوند. مزیت سوم شخص نسبت به اول شخص یا دوم شخص این است که بسیار انعطاف پذیرتر است. شخص سوم طیفی از روایت را از عینی (صرفاً توصیفی) تا دانای کل ارائه می دهد  سوم شخص به شما اجازه می دهد بدون مانع بین دنیای بیرونی و درونی یک یا چند شخصیت حرکت کنید. در حالی که سوم شخص از نظر دیدگاه انعطاف پذیری نهایی را فراهم می کند، ممکن است کنترل آن نیز دشوار باشد. بنابراین عاقلانه است که به وضوح هر شخصیت را متمایز کنیم و تغییراتی را بین دیدگاه شخصیت ها سازماندهی کنیم.

تعیین مشخصات

شخصیت نشان دهنده تجربه انسان است. این شامل عناصر بسیاری مانند بدن، ذهن و شرایط اجتماعی است. یک شخصیت باید بدن داشته باشد. به این می گویند شخصیت پردازی فیزیکی. به شخصیت خود یک خال یا زانوی کج بدهید. به خواننده خود اجازه دهید شخصیت شما را ببیند. به عنوان مثال: در کتاب روزگار سخت چارلز دیکنز ، دیکنز خانم اسپارسیت را این گونه به تصویر می کشد: «بینی عقابی و ابروهای مشکی متراکم».  به این ترتیب، دیکنز به ما اجازه می دهد شخصیت او را ببینیم، او را به تصویر بکشیم.

علاوه بر این، یک شخصیت باید فکر و احساسات داشته باشد. به این می گویند شخصیت پردازی روانی. به شخصیت خود افکار، فرضیات، تعصبات، احساسات، تردیدها، ترس ها، امیدها و رویاهای منحصر به خود را بدهید.  به عنوان مثال: در روزگار سخت، دیکنز به ما اجازه می دهد تا ابعاد درونی شخصیت او، لوئیزا را درک کنیم. ابعاد درونی تأثیر عمیقی بر رویدادهایی که در داستان رخ می دهند، دارند.  در رمان دیکنز لوئیزا می‌خواهد در زندگی انتخاب‌های خود را انجام دهد، خودخواه است و نمی خواهد تحت کنترل باشد.

پس شخصیت داستان شما چه می خواهد؟ تعیین این اغلب می تواند بسیار دشوار باشد. اما هنگامی که به وضوح تصمیم گرفتید که شخصیت شما چه می خواهد، باید شخصیت خود را از دستیابی به آن خواسته یا از طریق مسائل داخلی که شخصیت شما با آنها دست و پنجه نرم می کند و یا با مبارزات بیرونی، مدام از دستیابی به آن خواسته جلوگیری کنید تا بتوانید شخصیتان را درگیر چالش های مختلف کنید.  در هر صورت، مبارزه یک بخش مهم از اتفاقات شخصیت داستان است و می تواند قسمت عمده ای از داستان در بستر آن شکل بگیرد .

ممکن است ساده به نظر برسد، اما توسعه مبارزات یک شخصیت نیاز به تمرین زیادی دارد. چرا؟ طبیعتا از آنها دوری می کنیم. ما از آنها بیزاریم. اما به عنوان یک نویسنده، باید آنها را در آغوش بگیرید، حتی آنها را دستکاری کنید.  آنها با سوء استفاده از شخصیت خود، خواننده خود را اغوا می کنند. به همین دلیل است که یک خواننده مجذوب آن داستان می شود. مجذوب شدن، نشستن و خواندن یک داستان خوب، مبارزه در کنار یک شخصیت و رسیدن به نتیجه با آن شخصیت را با خود به همراه دارد. یک خواننده از این اتفاق لذت می برد. پس این لذت را به آنها هدیه دهید.  همانطور که شخصیت خود را دوست دارید، از سوء استفاده از آنها اجتناب نکنید. اگر او را دوست دارید، بگذارید رنج بکشند. شما همیشه می توانید در پایان، همه چیز را درست کنید. به خواننده خود اجازه دهید جهان را از چشم شخصیت شما ببیند و آنچه را که شخصیت شما می خواهد بخواهد.

در آخر به شخصیت خود شرایط اجتماعی بدهید. کاراکتر شما باید از جایی آمده باشد و نوعی نمایه اجتماعی داشته باشد. به شخصیت خود آموزش، پول، خانواده، دوستان، مذهب، سرگرمی و ذائقه خاصی برای خورد و خوراک بدهید . به خواننده خود اجازه دهید دنیایی را که شخصیت شما از آن آمده است ببیند.

 

در قسمت های بعدی ابعاد دیگری از اصول اساسی در داستان نویسی را با هم در جویاکتاب تجربه خواهیم کرد …

مدیر سایت