نویسنده در کتاب دختری که رهایش کردی به گونه ای زیبا و نوآورانه داستان خود را که به صورت موازی در دو زمان متفاوت با بازه زمانی ۱۰۰ ساله روایت می کند.
کلمه جنگ همواره با واژه غارتگری در کنار هم به کار گرفته می شوند، چنانکه میتوان غارتگری را یکی از پیامدهای گریز ناپذیر جنگ به حساب آورد. و این موضوع در تمام تاریخ به دفعات تکرار شده است. لیکن می توان گفت که جنگ جهانی دوم از نظر گستردگی و شدت در این مورد بی مانند بوده است. غارتگری علمی، مالی، هنری و… که با گذشته سال های متمادی همچنان پیامدهای آن گریبانگیر کشور آلمان به عنوان آغاز کننده جنگ است. جوجو مویز، موضوع اصلی داستان خود را اشغال فرانسه توسط نازی ها و غارت اشیاء هنری فرانسه توسط آنها قرار داده است.
کتاب دختری که رهایش کردی داستانی درباره دو زن با ویژگیهای مشابه است که یکی از آنها به نام سوفی در زمان اشغال فرانسه مجبور است تا از خانواده اش در نبود شوهر در مقابل نازی ها محافظت نماید و دیگری به نام لیو که در لندن زندگی می کند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلو نقاشی هدیه می دهد که نمایی از یک زن است و مربوط به یک قرن قبل و در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. این دو داستان با این تابلو در هم می آمیزد.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
می دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت می سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می اومد. به زودی می تونستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بی رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.